اغلب اوقات میبینم ورزشکاران تازهکار یا حتی با تجربهها که به لحاظ جسمانی به توانایی بقیه نیستند یا شاید در دوران بلوغ فعالیت جسمانی زیادی نداشتند، از اینکه نمیتوانند بعضی حرکتهای چالشی کلیستنیکس را انجام بدهند، ناامید میشوند. حرکتهایی مانند هنداستند، پوش آپ، تماس پنجه پا با میلهی بارفیکس، ماسل آپ، پلنچ و … . بارها مشاهده کردم که به خودشان و مربیشان میگویند: «نمیتونم انجام بدم»، «من استعدادشو ندارم»، «خراب میکنم». حتی ورزشکاران ماهر زمانی که رکورد شخصی ندارند یا در وضعیت نسبتا ثابتی هستند هم همین جملات را میگویند.
اما مشکل چیست؟! آنها باور دارند که شاید به اندازهی کافی خوب نیستند.
زمانهای زیادی بوده که من هم اینطور فکر میکردم. نکتهای که در این نوشته دوست دارم بازگو کنم، تعدادی از فنون و عادتهایی است؛ که خودم برای مقابله با منفی گرایی آموختهام و میخواهم آنها را با شما به اشتراک بگذارم، تا بتوانیم با لذت بیشتری به ورزش ادامه دهیم، پیشرفت کنیم و احساس بهتری نسبت به خودمان داشته باشیم.
به یاد دارم بعد از اینکه کلیستنیکس را شروع کردم، خیلی زود (یک دورهی چند ماهه)، در حرکتهای قدرتی پیشرفت زیادی کردم. تقریبا هر ماه یک حرکت جدید را انجام میدادم و در نتیجه برای تمرین هیجان و انگیزهی بیشتری داشتم. هر شب قبل از خواب برای رفتن به پارک فدک یا باشگاه انتظار میکشیدم. برای ادامهی حرکت هیجانزده بودم و با لبخندی به پهنای صورتم عملکرد چند ماه آیندهام را تجسم میکردم. سادهدلانه میخواستم این میزان پیشرفت برای همیشه ادامه داشته باشد.
تا این که یک آسیب از ناحیهی کمر دیدم. روزهای بعد از تعطیلات عید بود و دکتر به من گفته بود: «خودکار افتاد زمین، خم نشی برداری! کارت به جراحی میکشه!!!» (حالا تو ببین حال من چی بود، تا دستشویی چهار دست و پا میرفتم!) به لطف خدا توی عید کلی استراحت کردم، بعد از آن دانشگاه شروع میشد و بعدتر هم باید سر کار میرفتم. تا آن موقع، با تمرینات اصلاحی و فیزیوتراپی تا حدی به روال عادی تمرینی برگشتم. تلاش کردم یک بار حرکت فرانت لور را بزنم، کاری را که در شش هفتهی گذشته به راحتی در 10 ثانیه انجام میدادم.
هدفم این بود خودم را در تنگنا بگذارم و سختتر تمرین کنم. به بدنم فراتر از حد توان فشار آوردم. به خودم گفتم شاید من آنقدر قوی نیستم. شاید آنقدر استعداد ندارم. نیازی به گفتن نیست که من برای پیشرفت تلاش کردم! حالت منفی که با این طرز فکر ایجاد شد، پیشرفتم را حتی سختتر کرد. خواب خوبی نداشتم، برای تمرین انگیزه نداشتم، به اندازه غذا نمیخوردم و به بدنم رسیدگی نمیکردم. برانگیخته بودم و … .
تا بالاخره متوجه شدم به روش دیگری نیاز دارم. به جای تلاش برای حرکت فرانت لور که تا پیش از این قادر به انجامش بودم، تصمیم گرفتم روی حرکتهای پایه و بهتر انجام دادن حرکتها تمرکز کنم.
در پایان جلسهی تمرین، به جای سرزنش کردن خودم و گفتن این که به اندازهی کافی خوب نیستم، با به کار بردن روشی هوشمندانهتر خودم را تحسین میکردم. برای پیشرفتهای کوچکی که در هفتهی گذشته به جای دو ماه گذشته داشتم به خودم تبریک میگفتم. وقتی تمرینها آن طور که میخواستم پیش نرفت دنبال دلیلی منطقی بودم. با این طرز فکر جدید به تدریج شروع به پیشرفت کردم و سرانجام حتی بیشتر از قبل و با روشی بهتر، تمرین کردم.
در همین حین شروع به مطالعه در مورد ذهن و آگاهی کردم. درس اصلی که به آن برخوردم، این بود که نیاز داشتم دوست بهتری برای خودم باشم. در زمان کشمکش صداهای منفی و مثبت سرم، باید صداهای منفی را متوقف میکردم و ذهنم را تغییر میدادم، چون این صداهای مثبت بودند که باعث پیشرفتم میشدند.
خنده دار است! بیشتر ما زمانی که دوستمان با مشکلی مواجه میشود، دقیقا میدانیم چه بگوییم، اما نمیتوانیم همان نصیحت را برای خودمان استفاده کنیم.
وقتی میبینیم هم کلاسیهای کلیستنیکسمان در تمرینشان با مشکلی مواجه میشوند، میدانیم چطور کمکشان کنیم. به آنها میگوییم که چیزهایی را مد نظر داشته باشند، به خودشان سخت نگیرند، این جلسه را پشت سر بگذارند و روی جلسه بعد تمرکز کنند و صبور باشند. با این حال وقتی خودمان با صدایی در سرمان در تقلاییم، آن صدا میتواند بدترین دشمن ما باشد. مسائل را تشدید کند، بر منفینگریها دامن بزند و ما را به این سمت سوق دهد که تصور کنیم هفتهی بد تمرینیمان به معنای بد بودن همیشگی ماست. اگر واقعا اینطور فکر میکنید، واقعا مسخره است! ما نباید انقدر نسبت به خودمان سنگدل باشیم. به خصوص زمانی که همهی ما راهی برای خوب رفتار کردن با خودمان داریم. تصور کنید اگر گروه دیگری حرفهایی که با خودمان میزنیم را به ما بگویند، حتما عصبانی میشویم و فکر میکنیم که آن فرد یا افراد، یک احمق به تمام معنا هستند!
من متوجه شدم با صدای جدید داخل سرم، بهتر میتوانم با شکستهایم روبهرو شوم. اگر حرکتی را از دست بدهم، به جای شکست به عنوان موقعیتی برای یادگیری به آن نگاه میکنم. اگر برای چند هفته متوالی قویتر نشوم، به جای شماتت ناتوانی ذاتیام، همهی شرایطی که موجب این وضعیت شده را بررسی میکنم. شاید بدنم به استراحت نیاز دارد و اگر این طور باشد برای مدتی شدت را کم میکنم. اگر تمرین خوب پیش نرفت، بیشتر سعی میکنم و دنبال چیزهای کوچکی که خوب پیش رفته میروم.
شاید رکورد فرانت لور خودم را نزده باشم، اما تکنیکم بهتر بود و فرانت لور با پای باز راحت تر بود. شاید من نتوانم هند استند پوش آپ بروم، ولی تا حدودی یکی را رفتهام. حتی اگر همه چیز در مورد تمرین مزخرف باشد، حداقل داخل باشگاه بودم و تمرین کردم. این چیزی است که برایم میماند. برای من به تدریج صدای داخل سرم دوستی شده که بجای شماتت از من مراقبت می کند. درست مثل بودن یک شخص دیگر!
به عنوان یک مربی آموختهام این که تنها ورزشکار را به لحاظ بدنی تمرین بدهی کافی نیست! اگر واقعا میخواهند موفقیتشان، به ویژه در طولانی مدت باقی بماند، باید آنها را به لحاظ ذهنی هم تعلیم بدهم. باید به آنها کمک کنم مراقبت از خودشان و بدنشان را یاد بگیرند و مربی و رهبر خودشان باشند. به ورزشکاران تازه کاری که دوست دارند با هند استند و پوش آپ دست و پنجه نرم کنند، میگویم به جای سرزنش کردن خودشان که نتوانستند هنوز یکی از حرکات را هم درست انجام بدهند، از این که توانستند برای اولین بار وارونه روی دیوار قرار بگیرند خوشحال باشند. به کسی که یک بار طناب دوبل میزند و سعی میکند برای بار دوم دو بار طناب بزند، میگویم به جای ناراحتی از اینکه نتوانستی ده بار بزنی، برای یک باری که توانستی انجام بدهی خودت را تحسین کن! «وقتی یک بار شد بعدا باز هم میتونی»
یا به کسی که نمیتواند تماس پنجه پا با میلهی بارفیکس را انجام بدهد، می گویم صبور باشد و در نظر داشته باشد شاید کار زیادی ببرد اما در پایان با پشتکار به هدفش میرسد.
زیبایی کار کردن روی مراقبت از خود در باشگاه این است؛ که با بخش های دیگری از زندگی تو آمیخته میشود. مثل وقتی که روز بدی را در محل کارت داشتی، اما به خودت سخت نمیگیری و روی نقاط مثبت تمرکز میکنی. شاید بخواهی روی بخشهایی از شخصیتت کار کنی، آنوقت یاد میگیری که از پیشرفتهای کوچک شاد شوی و خودت را همین شکلی که هستی بپذیری. به جای ناراحتی از این که در کوتاه مدت نمیتوانی تغییر کنی. اگر توسط کسی رها شدی، میفهمی نه تو و نه طرف مقابل، مسئلهای ندارید؛ فقط قرار نبوده شما دو نفر با هم باشید.
به عنوان آخرین مطلب، دوست دارم بگویم یاد گرفتن مراقبت از خودمان هم یک شبه اتفاق نخواهد افتاد و لازم است تمام مواردی که در مورد مهربانتر بودن با خودتان در تمرین را عنوان کردم بپذیرید تا در واقع یاد بگیرید چطور با خودتان مهربانتر باشید. هر وقت جلوی خودتون را گرفتید، به جای اینکه منفی باشید چیزهای مثبت بگویید، خوشحال باشید! هر موقع برای کوچکترین پیشرفت خودتان را تحسین کردید، از تبریک گفتن به خودتان شاد باشید و اگر روزی خیلی خسته هستید و با این وجود باشگاه رفتید و عملکرد خوبی نداشتید نگران نباشید! دفعهی بعد بهتر انجام میدهید. اگر دوست دارید دربارهی مراقبت از خود بیشتر بیاموزید، پیشنهاد میکنم در مورد ذهن، آگاهی و شفقت مطالعه کنید.
اگر سؤالی در مورد این پست یا موضوعات دیگر دارید، بدون تردید به من پیام دهید، یا همینجا کامنت بگذارید.
«با آرزوی بهترینها»
مربی عرفان